چکاچک

لابد می پرسید این دیگر چه لغتی است خوب حق دارید این کلمه به معنی حرف های زیر جلی و در گوشی است ما که چون خطر پوست کنده شدنمان زیاد می شود جرئت نمی کنیم بعضی حرف ها رو پوست کنده بنویسیم آن را چکاچک نامیدیم

Tuesday, March 28, 2006




بهارآمد
اما...
ما ندیدمش


به راستی که بهار را در هرکجای دنیا که باشی می توانی احساس کنی . البته در جایی چون ایران با همه پوست و استخوانت اما در جایی مثل ینگه دنیا تنها و تنها با خیالت.
بله! با خیال.
شاید این کلمه کمی برای خوانندگان تازگی داشته باشد. چگونه می توان بهار را با خیال احساس کرد؟ مگر احساس خودش یک جور خیال نیست ؟
من هم خودم تفاوت این دو کلمه را با هم نمی دانم اما در هر حال این حرف را برای این گفتم که احساس خودم را – و شاید سدها نفر مثل خودم را- بیان کرده باشم.
نوروز سال 3744 برایم قدری تکان دهنده بود. نه از آن نظر که چیزی را انتظار داشتم و نشد بلکه به این خاطر که چیزی را انتظار نداشتم و شد.
من انتظار نداشتم که در نخستین روز از سال نو جمشیدی ایرانیانی که چندین و چند سال است در ینگه دنیا زندگی می کنند و هر روز گوش خلایق را با شعار ها ی خود بر علیه جمهوری اسلامی کر کرده اند حتی برای یک روز هم شده بچه هایشان را به مدرسه نفرستند . و به قول معروف ار دولت دموکراتیک ایالت متحده آمریکا بخواهند نه شش روز و پنج روز بلکه تنها یک روز به آنها تعطیلی بدهد . تازگی تعطیلی هم که نه مرخصی بدهد و یا حداقل غیبت دانش آموزان ایرانی را موجه اعلام کند.
اما همه یچه هایشان را به مدرسه فرستادند تا دندم نرم شود.
من از ایرانیان که سال هاست در این گوشه جهان به خوبی و خوشی زندگی می کنند و هر روز آه وناله شان بلند است که مثلا چرا جمهوری اسلامی به عید آنها احترام نمی گذارد و به طور مثال اگر در خبرها بخوانند که این رژیم می خواهد تعطیلات عید نوروز را کاهش دهد صدایشان بلند می شود که وا مصیبتا!؟ انتظار نداشتم حتی یک روز کار خود را تعطیل نکنند و یا با گرفتن مرخصی یا هزار بهانه جور و واجوری که همه شان هم بلد هستند تنها روز 21 مارس به سرکار خود نروند .
اما همه سر کارهابشان رفتند و تعطیل هم نکردند ، تا جونم در برود.
من انتظار نداشتم که ایرانیان و بویژه ایرانیان زرتشتی سنت خوب دید و بازدید را فراموش کرده باشند. اما پس از گذشت یک هفته از آغاز سال نو و عدم انجام دید و بازدید ها با کمال تأسف دیدم این اتفاق هم افتاده ؛ و بیشتر خواسته یا ناخواسته فراموششان شده که باید به دیدنی اقوام و دوستان بروند.تا دیگر تو این کارها فضولی نکنم.
به هر حال آنچه خیال می کردم کمی با احساسی که داشتم تفاوت داشت. ولی چه می شود کرد ؟ از شما چه پنهان بعد از دیدن این چیزها سعی کردم با خیال های کمی کهنه ترم، این احساسات خوب را در خود زنده نگه دارم .
باید یاد بگیریم با خیالمان احساساتمان را جریحه دار کنیم و سرحال بیاییم . از کجا معلوم شاید یه روزی جوری شد که خواستم دوباره بروم به میهن اصل کاریم؟!
اما یک چیزی را که فکر می کردیم می شود در این عید سعید باستانی در ینگه دنیا نشد و حسابی حال من و به طور غیر عمد حال خیلی های دیگر را هم شدید گرفت.داستان شراب بود.یادش به خیر روزهای اول عید در پذیرایی از مهمانان نوروزی چیزی که همیشه موردتوجه بود یک گیلاس شراب کهنه و شیرین و عسلی و ... بود که هر کسی بنا به استعدادی که داشت مخصوص عید نوروز تهیه می دید.
داستان کج خاقی ما در شب جشن ، از این قرار بود که در جشنی که به مناسبت زایش اشو زرتشت و نوروز باستانی در یکی از سالن های شهر سن حوزه توسط انجمن زرتشتیان ایرانی برگزار شد تعداد زیادی از زرتشتیان سراسر کالیفرنیا شرکت کرده بودند و شب خوبی را به همراه دیگر همکیشان خوبمان در این شهر سر کردیم اما از شما چه پنهان ، به این نتیجه تلخ تر از شراب تلخ رسیدیم که نمی شود مزه عید را آنطور که در ایران زیر زبانمان احساس می کردیم در این جا هم حس کنیم.فکرش را بکنید در این سالن تا دلتان می خواست نوشیدنی! های جور واجور سرو می شد .اما یک سری دهاتی های مثل من دلمان لک زده بود که برویم توی ماشین و نوشیدنی ! خودمان را مز مزه کنیم اما نمی شد.ای یادش به خیر سالن خسروی خودمان، تا می رفتی به خودت بیایی افلاتون صدایت می کرد و می گفت بچه! ماشینم پنچر شده؛ باید بروم بیرون پنچری اش را بگیرم . تو هم خیلی ساده بودی باور می کردی و همراهش می رفتی وچه مزه ای می داد پنچر گیری! آن هم وسط عروسی و با کت و شلوار و خلاصه لباس پلو خوری.
خلاصه فکر می کردیم با وجود نوشیدنی های مختلف در جشن های اینجا می شود حسابی حال کرد ، اما نه تنها به دلمان نچسبید بلکه اصلا نتوانستیم مزه عید را آنطور که باید زیر زبانمان مز مزه کنیم.
یکی دیگر از چیزهایی که قرار بود حسابی به ما حال بدهد اما کم کم باعث حل گیری شده است همانا آب و هوای همیشه بهاری اینجاست.اگرچه این جا و به ویژه شهر سن حوزه همیشه سرسبز است و هوا در اکثر مواقع دلپذیر اما آنچه زیادی به چشم می آید همان هوای بهاری است که خودش نوعی کمبود است. در جایی که زمستان و تابستان ندارد باز هم هوای بهاری را نمی توان خوب احساس کرد. به علاوه این که در همین شهری که ما زندگی می کنیم . درست حالا که مثلا بهار شده ، هوا یادش افتاده سرد بشود – البته فقط یک کمی - و چند روز است که هوا سردتر از روزهای پیش است .
این است که یک جورهایی دلمان گرفته و می خواهیم در کشور خودمان باشیم و بهار را با پوست و استخوانمان احساس کنیم نه با خیالمان.

Saturday, March 18, 2006


موضوع قطع آب در تهران ریشه یابی شد
ستاد انتخاباتی محمود ا.ن در اطلاعیه ای قطع آب تهران را به علت استحمام رییس جمهور منتخب تکذیب کرد . م.خ رییس این ستاد در گفتگو با خبرنگاران اعلام کرد که محمود ا.ن آنقدر قانع است که گفته برای حمام یک کاسه آب بس اش است . کارشناسان بر این عقیده اند که یک کاسه آب تنها برای شستن انگشت شست محمودا.ن کافی است .همچنین به گفته رییس جمهور منتخب دلیل پوشیدن کت و شلوار در مراسم استقبال از اسد رییس جمهور سوریه این بوده که در بازار سید اسماعیل تازگی ها کت و شلوار هم می فروشند .
در همین ارتباط رهبر معظم انقلاب پیام تبریکی به مناسبت پوشش کت و شلوار نو برای محمود ا.ن فرستادند. در این پیام آمده است

ای قشنگ تر از پریا
تنها تو کوچه نریا
اصلاح طلبا دزدن
عشق منو می دزدن

هزار و یکشب
ننه شهرزاد

کیوان هور

از آن هنگام که ننه شهرزاد قصه گو با قصه های هزار و یک شبش ملتی را بر سر کار نهاد تا امروز ، روزگاران بسیاری گذشته است. امروز هم کم نیستند ننه شهرزادهای امروزی که به نوعی باز هم ملتی را سرکار می نهند تا به محبوب خود برسند .اینگونه نیندیشید!نه ! به هیچ وجه ! ما هیچگاه قصد نداریم تا خدای ناکرده شما را به سرکار فرابخوانیم.ستون هزارویکشب تنها تعدادی از این قصه های نه شهرزاد امروزی است . با هم بخوانیم:
کنگره جهانگردی

در خبرها آمده بود که قرار است تا کنگره جهانی زرتشتیان چهار سل دیگر در شهر دبی برگزار شود .دقت کنید در شهر دبی.حال اینکه چه تعداد زرتشتی در دبی ساکن هستند و اینکه ملاک برای تعیین این شهر به عنوان میزبان کنگره چیست بر ما پوشیده است.اما منابع آگاه اعلام کرده اند که بناست تا کنگره جهانی زرتشتیان به کنگره جهانگردی زرتشتیان تغییر نام یابد. با این اوصاف به نظر می رسد 8 سال دیگر شهر آنتالیا ،12سال دیگر نیکوزیا در قبرس،16سال دیگر تبت درچین و 20 سال دیگراحتمالا با پیشرفت صنعت جهانگردی مریخ میزبان کنگره خواهند بود .این نکته را هم اضافه کنیم که توردبی با یک ویزیت رایگان دکتر میم.میم معروف به عنوان اشانتیون فقط 50 هزارتومان!بشتابید!!!
سرهنگ پنگوئن

باز هم در خبر ها آمده بود که پنگوئنی در ارتش نروژ به دریافت درجه سرهنگی نایل آمده است . با خواندن این خبر پی بردم که چرا برخی از دوستان وطنی اصرار عجیبی دارند تا خود را دکتر یا مهندس ویا ... بنامند و باز هم اصراردارند که دیگران هم آنها را با همین القاب صدا کنند.چون لااقل آنها آدم هستند و نه پنگوئن پس دوستان عزیز،جناب آقای دکتر... ،حضرت مهندس ... دمتان گرم
شفاف سازی غیرعلنی

اگر یک سازمانی مثلا انجمن زرتشتیان مثلا در شهری مثل تهرانبه طور مثال از هر چهار جلسه اش مثلا سه تایش غیرعلنی باشد،شما مثلا چه فکری ذهنتان را مشغول می کند ؟ نگران نباشید . اعضای هیات مدیره حتما نمی خواهند مثلا در مورد غنی سازی صحبت کنند که . آنها تنها قصد دارند تا شفاف سازی کنند مثلا . چون تحول و دگرگونی بسیار لازم است و مثلا باعث پیشرفت است ،برخی ازاعضای هیات مدیره مثلا می خواهند برخی موضوعات را به صورت دیگرگونانه(همان تحول خواهانه)برای برخی دیگر از هموندان چنان شفاف سازند که تا آخر عمر رَ دَ ش !ببخشید اثرش روی سر ببخشید در ذهن آنها بماند. ما که عاشق سینه چاک این شفاف سازی های غیرعلنی هستیم
تکرار واژه مثلا ، مثلا برای این بود که شما باور کنید ما داریم مثل می زنیم و منظورمان خدای نکرده مثلا انجمن زرتشتیان تهران نیست
به حق چيزهاي نديده ولي شنيده

تا حالا چيزي راجع به سرقت ادبي شنيده ايد اينكه مثلا يكي بيايد با تمام پررويي اشعار يكي ديگر را به نام خود بخواند يا اينكه سخنان شخص ديگري را با افتخار و هياهو از آن خود بكند ؟ اما بعضي مو اقع هم مي شود كه يك نفر سخنان يك نفر ديگر را به نام يك نفر ديگر بنامد و در واقع ما را به ياد همان مثل قديمي من نبودم دستم بود تقصير آستينم بود ... مي اندازد كه آخر هم معلوم نمي شود مقصر اصلي كيست هر چند خود آن طرف مي داند. ماجرا از آن روزي شروع شد كه من به همراه پدر گرامي در اتومبيل نام برده ( همان پدر گرامي ) غرق در خنده و هروهر بي خود بوديم از قضا را ديوي ماشين هم روشن بود خانمي محترم و خوش سخن با صدايي گيرا ورسا و در عين حال دلربا داشت ا ز سخنان بزرگان يادي مي كرد تا رسيد به اين جمله كه مي گفت : خوشبختي از آن كسي است كه در پي خوشبختي ديگران باشد : "لئون تولستوي" از تعجب شاخ در آوردم آخر در ديزي باز است هياي خانم مجري كجا رفته , يا به عبارتي ديگر " جلوي قاضي و ملق بازي " اگر با گوينده اين سخن مشكل داريد كه ديگر چرا سخنش را مي خوانيد يا اگر مي خواهيد بخوانيد چرا گوينده آن را اينگونه تغيير مي دهيد راستي خوب شد جمله گاتاهايي آن را نخواندند و بعد بگويند "لئون تولستوي" نكند گاتاهاي زرتشت را هم لوئي پاستور نوشته است و ما خبر نداريم ! تو را به خدا مي بينيد عجب دزدهايي پيدا مي شوند كه ما تا به حال تو عمر مان نديديم ولي شنيديم !
صاحبخانه هاي بي توقع

در امرداد خواندم كه موبد نيكنام به زيركي خطاب به نماينده آقاي احمدي نژاد گفته بود " ما اينجا صاحبخانه ايم , اگر ما را از اينجا بيرون كنيد جاي ديگري نداريم كه برويم" راستي تا به حال فكر كرديد كه ما چه صاحبخانه هاي بد بختي هستيم كه اختيار خانه خودمان را هم نداريم و هر آن ممكن است مثل يك مستا جر بي پول و عاجز ما را از خانه خودمان بيرون كنند راستي جالب است اگر همه صاحبخانه ها مثل جامعه ما بو دند چه خوب مي شد آن موقع بود كه ديگر ما مشكل مسكن نداشتيم مگه نه!
حيوان يا انسان مسئله اينست

در حال خواندن برگه نظر خواهي و يا شايد دعوت به كار انجمن پيرامون مسئله درمانگاه يگاگي بودم كه ناگهان چيزي عجيب برايم جلب توجه كرد و آن مورد در خواستي پيرامون "دامپزشكي " بود من مانده ام كه منظور اين عزيزان در مورد اين مطلب چيست آيا به تازگي ما دچار بحران انسانيت شده ايم و اين بحران به آنجايي رسيده است كه به جاي پزشك نياز به استخدام دامپزشك داريم ! و يا شايد تا به حال مشتي خرو گاو و الاغ بوديم ( البته بلا نسبت شما ) خود خبر نداشتيم به هر حال يكي از مشكلات روزي كه ما هم اكنون گرفتار آن هستيم همين موضوع است كه ما بيشتر به آنكه به يك روانپزشك نياز داشته باشيم نياز به يك دامپزشك داريم به هر حال اميدوارم كه اين قضيه به حيوانات عزيزمان بر نخورد كه اخيرا انسانها را به آن درجه از كمال رسانده اند كه جزو دسته نشخوار كنندگان محسوب مي شوند .